تو مرغ عشقی
تو مرغ عشقی....تو مرغ عشقی و در جانم آشیانه گرفتی هزار گلشن دل را به یک بهانه گرفتی مرا دلیست که هرگز به دلبری نسپردم در این خرابه ندانم چگونه خانه گرفتی من آن کبوتر پروازی ام که رام نبودم مرا به دام کشیدی به آب و دانه گرفتی به برق خشم براندی به ناز چشم بخواندی ببین کبوتر دل را چه دلبرانه گرفتی جوانه ها به دلم از نسیم عشق تو سر زد شدی چو اتش و در نطفه ای جوانه گرفتی بهای ناز تو جان بود اگر دریغ نکردم در این معامله هم بارها بهانه گرفتی چگونه نام وفا می بری که از ره یاری به یاد من ننشستی سراغ من نگرفتی هزار مرغ غزلخوان به نام عشق تو پر زد میان ان همه بال مرا نشانه گرفتی چو بلبلان بهاری ترانه خوان تو بودم به صد بهانه ز من لذت ترانه گرفتی بیا بیا که پس از شِکوِه ها هنوز هم ای یار تو مرغ عشقی و در جانم آشیانه گرفتی مهدی سهیلینوشته شده در ۱۳٩٢/٥/۱٤ساعت ۱۱:٤٢ ب.ظ توسط من نظرات () |خدا به فکر فرو رفت....خدا به فکر فرو رفت: این پری بشود؟و یا برای جهانم پیمبری بشود؟کمی شبیه خودم باشد این؟ اگر باشد:به شکل خالق خود شاه دلبری بشودخدا به فکر که: آیا برای من باشدو یا بیاید و زیبای دیگری بشود؟به ذهن داشت که آن را فقط پرنده کندبه آسمان بدهد تا کبوتری بشودنشست تا که اگر مرد مثل یوسف را...و یا شبیه به مریم، که دختری بشودو دست برد که از ماه تکهای. . . نه! نَکنداراده کرد که تا ماه بهتری بشودنگاه کرد به آهوکه : این دو چشم؟ اگرــقشنگتر بکشم چشم محشری بشودکشید ماهیِ نازی و کرد قهوهایاشکه در دو برکه دو چشم شناوری بشودنخواست ماهی ِ زیبا اسیر تُنگ شودکشید پلک قشنگی که تا دری بشودو از عصارهی انگـور ریخت بر لب اوکه هی شراب بریزد که ساغری بشودولی به آن می خالص لبی اگر برسدخراب آن شود و بعد کافری بشود نظرات شما عزیزان: نام : آدرس ایمیل: وب سایت/بلاگ : متن پیام: نظر خصوصی کد را وارد نمایید: عکس شما آپلود عکس دلخواه:
تو مرغ عشقی....تو مرغ عشقی و در جانم آشیانه گرفتی هزار گلشن دل را به یک بهانه گرفتی مرا دلیست که هرگز به دلبری نسپردم در این خرابه ندانم چگونه خانه گرفتی من آن کبوتر پروازی ام که رام نبودم مرا به دام کشیدی به آب و دانه گرفتی به برق خشم براندی به ناز چشم بخواندی ببین کبوتر دل را چه دلبرانه گرفتی جوانه ها به دلم از نسیم عشق تو سر زد شدی چو اتش و در نطفه ای جوانه گرفتی بهای ناز تو جان بود اگر دریغ نکردم در این معامله هم بارها بهانه گرفتی چگونه نام وفا می بری که از ره یاری به یاد من ننشستی سراغ من نگرفتی هزار مرغ غزلخوان به نام عشق تو پر زد میان ان همه بال مرا نشانه گرفتی چو بلبلان بهاری ترانه خوان تو بودم به صد بهانه ز من لذت ترانه گرفتی بیا بیا که پس از شِکوِه ها هنوز هم ای یار تو مرغ عشقی و در جانم آشیانه گرفتی مهدی سهیلینوشته شده در ۱۳٩٢/٥/۱٤ساعت ۱۱:٤٢ ب.ظ توسط من نظرات () |خدا به فکر فرو رفت....خدا به فکر فرو رفت: این پری بشود؟و یا برای جهانم پیمبری بشود؟کمی شبیه خودم باشد این؟ اگر باشد:به شکل خالق خود شاه دلبری بشودخدا به فکر که: آیا برای من باشدو یا بیاید و زیبای دیگری بشود؟به ذهن داشت که آن را فقط پرنده کندبه آسمان بدهد تا کبوتری بشودنشست تا که اگر مرد مثل یوسف را...و یا شبیه به مریم، که دختری بشودو دست برد که از ماه تکهای. . . نه! نَکنداراده کرد که تا ماه بهتری بشودنگاه کرد به آهوکه : این دو چشم؟ اگرــقشنگتر بکشم چشم محشری بشودکشید ماهیِ نازی و کرد قهوهایاشکه در دو برکه دو چشم شناوری بشودنخواست ماهی ِ زیبا اسیر تُنگ شودکشید پلک قشنگی که تا دری بشودو از عصارهی انگـور ریخت بر لب اوکه هی شراب بریزد که ساغری بشودولی به آن می خالص لبی اگر برسدخراب آن شود و بعد کافری بشود
نظرات شما عزیزان:
کد را وارد نمایید:
عکس شما
+نوشته شده در یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:, ساعت17:34توسط mohammad reza | |
به وبلاگ من خوش آمدید
Home E-mail NazTarin.Com
fun ورجه وورجه های ذهنم عشق وزندگی x woRld iS m!Ne x بهار من یادداشت های روزانه یک دیوانه ردپــــــــای عشق موس بیسیم شیشه ای تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان سکـــــــــوت عـــــــــــش
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان سکـــــــــوت عـــــــــــش
حواله یوان به چین خرید از علی اکسپرس اینه دوچرخه مستر قلیون یکانسر آی کیو مگ
فال حافظ
قالب های نازترین
جوک و اس ام اس
جدید ترین سایت عکس
زیباترین سایت ایرانی
نازترین عکسهای ایرانی
بهترین سرویس وبلاگ دهی
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 2 بازدید دیروز : 2 بازدید هفته : 4 بازدید ماه : 5 بازدید کل : 5392 تعداد مطالب : 40 تعداد نظرات : 4 تعداد آنلاین : 1